اوحدی مراغه ای
قصاید
قصیده شماره ۳۶ - وله نورالله قبره: گریان در آخر شب، چون ابر نوبهاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گریان در آخر شب، چون ابر نوبهاری بر خاک نازنینی کردم گذر به زاری نزدیک او چو رفتم، خاکش به دیده رفتم دیگر ز سر گرفتم آیین سوکواری گفتم که : ای گذشته، ما را به غصه هشته آه! از کجات پرسم: چونی و در چه کاری؟ حالم تباه کردی، حال تو چیست گویی؟ روزم سیاه کردی، شب چون همی گذاری؟ روحش به راز با من، می گفت باز با من: کای در وصال و هجران حق تو حق یاری از آه سینهٔ تو خبر همیشه دارم از آب دیده اکنون پیش آر، تا چه داری؟ با چشم من چه گویی؟ وز زلف من چه جویی؟ چشمست و آب حسرت، زلفست و خاک خواری گفتم : به هم رسیدن ما را چگونه باشد؟ گفت : از چگونه بگذر، تا دیده برگماری گفتم : ز کار غیبی ما را یکی خبر کن گفت : اوحدی، چه گویم؟ آن بدروی که کاری زان عمر و زان جوانی آگه شود دل تو روزی کزین عمارت بیرون بری عماری اوحدی مراغه ای