به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
هوای دلبر نو کرده در دل
همی شد ده به ده منزل به منزل
رها کرده همه ترتیب شاهان
درامد بی سپاه اندر سپاهان
بزرگ امید را در حال فرمود
که ره گیرد به دکان شکر زود
برد سلکی ز مروارید شب تاب
به یک رشته درون صد قطرهٔ آب
رساند تحفهٔ شه بر دلارام
پس آن گاهش دهد پوشیده پیغام
که آمد بهترین پادشاهان
خریدار شکر سوی سپاهان
شکر لب چون پیام شاه بشنید
به گوش خویش نام شاه بشنید
ز جا برخاست با صد بی قراری
چو مه بنشست در شبگون عماری
ز سودای کهن با رغبت نو
روان شد سوی منزل گاه خسرو
درامد نازنین و دید شه را
به مژگان رفت خاک بارگه را
تماشا کرد حسن با کمالش
موافق دید با شیرین جمالش
دمی باز آمد از پیشینه پیوند
ز شیرین هم به شکر گشت خرسند
نوای باربد بر ماه میشد
دل زهره ز ره بی راه میشد
ظرافتهای شاپور از سر حال
عطارد را ورق میکرد پامال
شهنشه کایتی بود از ظرافت
سخن را آب می داد از لطافت
شکر خود نیشکر خائی دگر بود
که سر تا پا ز شیرینی شکر بود
دهانش را ده چشمش را روایت
زبان خاموش و مژگان در حکایت
ز رامشگر ستد چنگ خوش آواز
روان دستی فرود آورد بر ساز
برون برد از دل جوشان خلل را
ز جوش دل برآورد این غزل را
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.