کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    جوانی را زنی دادند چون ماه

    که عقل کس نبود از وصفش آگاه

    جمالش آیة دلخستگان بود

    لبش جان داروی لب بستگان بود

    قضا را آن عروس همچو مَه مُرد

    نبودش علّتی در درد زه مُرد

    چو القصّه بخاکش کرد شویش

    بگِل بنهفت آن خورشید رویش

    یکی شیشه گلابش بود آنگاه

    که شسته بود روزی پای آن ماه

    بدان شیشه سر آن گورگل کرد

    ولی با اشک خونین معتدل کرد

    چرا شد پای بند آن دلارام

    که باید شست دست از وی بناکام

    چرا اندر عروسی شست پایش

    چو دست از وی بشستن بود رایش

    چگویم از تو و از خود، دریغا

    دریغا از شد و آمد دریغا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha