کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بره دربود مجنونی نشسته

    که می‌رفتند قومی یک دو رسته

    مگر آن قوم دنیاوار بودند

    که غرق جامه و دستار بودند

    ز رعنائی و کبر و نحوت و جاه

    چو کبکان می‌خرامیدند در راه

    چو آن دیوانهٔ بی خان و بی مان

    بدید آن خیلِ خود بین را خرامان

    کشید از ننگ سر در جیب آنگاه

    که تا زان غافلان خالی شد آن راه

    چو بگذشتند سر بر کرد از جیب

    یکی پرسید ازو کای مردِ بی عیب

    چرا چون روی رعنایان بدیدی

    شدی آشفته و سر درکشیدی

    چنین گفت او که سر را درکشیدم

    ز بس باد بروت اینجا که دیدم

    که ترسیدم که برباید مرا باد

    چو بگذشتند سر بر کردم آزاد

    ولی چون گندِ رعنایان شنیدم

    شدم بی طاقت و سر درکشیدم

    چو هفت اعضات رعنائی گرفتست

    جهانی از تو رسوائی گرفتست

    کسانی کین صفت از خویش بردند

    بدنیا کار عقبی پیش بردند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha