عطار نیشابوری
بخش سیزدهم
(۱۹) حکایت مرد مجنون و رعنایان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بره دربود مجنونی نشسته که می رفتند قومی یک دو رسته مگر آن قوم دنیاوار بودند که غرق جامه و دستار بودند ز رعنائی و کبر و نحوت و جاه چو کبکان می خرامیدند در راه چو آن دیوانهٔ بی خان و بی مان بدید آن خیلِ خود بین را خرامان کشید از ننگ سر در جیب آنگاه که تا زان غافلان خالی شد آن راه چو بگذشتند سر بر کرد از جیب یکی پرسید ازو کای مردِ بی عیب چرا چون روی رعنایان بدیدی شدی آشفته و سر درکشیدی چنین گفت او که سر را درکشیدم ز بس باد بروت اینجا که دیدم که ترسیدم که برباید مرا باد چو بگذشتند سر بر کردم آزاد ولی چون گندِ رعنایان شنیدم شدم بی طاقت و سر درکشیدم چو هفت اعضات رعنائی گرفتست جهانی از تو رسوائی گرفتست کسانی کین صفت از خویش بردند بدنیا کار عقبی پیش بردند عطار نیشابوری