به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ز مرغان چون سلیمان قصه بشنید
بتندید و ببالید و بجوشید
یکی از خشم آتش را برافروخت
گهی بر آب و آتش را فرو سوخت
همان دم باز را فرمود هان زود
برو چون آتش و باز آی چون دود
به بین خود تا چه مرغ است آنکه مرغان
ز دست او همی دارند افغان
ز دانش بهره دارد یا ندارد
چو شیران زهره دارد یا ندارد
چرا آرد به بین نفرت ز کثرت
که داد او را بگو منشور وحدت
نمیگردد دمی خالی ز غوغا
نمیبندد کمر در خدمت ما
چرا از خدمت ما مستمند است
وزین دوری گزیدن دردمند است
مگر دیوانه و مستست و بی خود
که دائم غافلست از نیک و از بد
به تن زار و نزارش مینمایند
به هر گلزار زارش مینمایند
ز استغناء او بسیار گفتند
همه مرغان ز عشقش درشگفتند
چو نزدیکش رسی میکن تبسم
مبادا کو بمیرد از توهم
مگو سختش بنه انگشت بر لب
نگه میدارش از منقار و مخلب
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.