کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    سلیمان گفت ای مرغ سخندان

    چرا می می‌خوری مانند رندان

    گهی سرمست و گه هشیار باشی

    بگاهی خفته گه بیدار باشی

    بماتم جمله مرغان بر سری خاک

    نشسته کرده رخها بر سوی خاک

    همه درماتم و اندوه و دردند

    ز هرچه دون بود آزاد و فردند

    تو می‌سازی بهر دم نوعروسی

    نمی‌دانم که گبری یا مجوسی

    شرابی خور که بدمستی ندارد

    نشاطش روی درهستی ندارد

    شرابی را که جانت شاد باشد

    ز مخموری دلت آزاد باشد

    شرابی را که بدمستی صفاتست

    حرامش دان اگر آب حیاتست

    حرام از بهر آن کردند می را

    که با اوباش می‌خوردند وی را

    مکن مستی میان جمع اوباش

    که مستی می‌کند اسرار را فاش

    نشاط می خمارش هم نیرزد

    عروس یک شبه ماتم نیرزد

    مخور چیزی که عقلت راکند گم

    وز آن هر لحظه باشی در توهم

    مخور چیزی که در اندوه مانی

    بود آنت بلای جاودانی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha