کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    رهروی را چون درآمد وقت مرگ

    لرزهٔ افتاد بر وی همچو برگ

    اشک میبارید همچون ابر زار

    پس چو آتش دست میزد بیقرار

    سایلی گفتش چرائی منقلب

    در چنین وقتی چه باشی مضطرب

    دل بخود باز آور و آرام گیر

    جمع کن خود را بشولید ممیر

    گفت ممکن نیست آرامم بسی

    زانکه این دم میروم پیش کسی

    کاین جهان و آن جهان و هست و نیست

    کفر و اسلام و بد و نیکش یکیست

    آنکسی را کاین همه یکسان بود

    پیش او رفتن نه بس آسان بود

    میروم پیش چنین کس بس رواست

    گر بترسم ترس اینجا خود سزاست

    میروم پیش چنین کس چون بود

    گرهزاران دل بود پرخون بود

    چنداندیشم که جان من بسوخت

    وز تف جانم زفان من بسوخت

    در نخواهد داد کس آواز را

    تا که خواهد برد پی این راز را

    شد ز بیم خاک سنگ و هنگ من

    خاک خود نپذیردم از ننگ من

    برد غفلت روزگارم چون کنم

    برنیامد هیچ کارم چون کنم

    برده در بازی دنیا روزگار

    چون توانم رفت پیش کردگار

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha