به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
دید بوموسی مگر یک شب بخواب
بر سر خود عرش همچون آفتاب
روز دیگر رفت سوی بایزید
زانکه بوموسی ز جان بودش مرید
گفت تا تعبیر خوابم او کند
مرهم جان خرابم او کند
چون بر او رفت خلق آشفته بود
زانکه شیخ آن شب ز دنیا رفته بود
چون کفن کردند و شستندش پگاه
بر جنازه بر گرفتندش ز راه
گفت بوموسی که چندانی که من
میزدم بر خلق ماتم خویشتن
کز جنازه گوشهٔ آرم بدوش
مینداد آنکس بمن گشتم خموش
زیر آن در رفتم و کردم مقام
تا جنازه بر سر آوردم تمام
چون جنازه بر سرم شد استوار
گشت حالی بایزیدم آشکار
گفت ای بینندهٔ خواب صواب
نیک بنگر آنک آن تعبیر خواب
شخص ما عرش است برگیر وبرو
فهم کن زان خواب تعبیر و برو
گر ملک نزدیک تو کاملترست
جانت از دل دل ز جان غافلترست
در ملک از دیدهٔدل کن نظر
زانکه عقل این قول دارد مختصر
هر دو عالم از برای آدمیست
از ملک بی آدمی مقصود چیست
زانکه صد عالم ملک بنشاندهاند
تا همه در کار مردم ماندهاند
گرچه امروز این گهر در خاک بود
باک نبود زانکه گنجی پاک بود
باش تا فردا محک کردگار
نقد مردان را پدید آرد عیار
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.