کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بسم اللّٰه الرحمن الرحیم، الحمداللّٰه الذی کانت احدیته الذاتیه منقطعه الاشارات فتجلی بذاته لذاته فی ذاته، فاظهر اعیان الممکنات، ثم تدلی لاظهار کمال اسمائه، فظهر بصوره الحقایق فی مراتب التنزلات، و جعل الانسان فی شهود عکوس صور کمالات ذاته کالمرآت، فشهد فی هذه صوره محاسن وجهه، فاشتاق الی المدانات، فاخذ بالرجوع فدنی حتی وصل الی البدایه من النهایات، و الصلوه و السلام علی من هو مظهر آیات الکمالات، محمد المصطفی و آله و اصحاب ما دامت الارض و السموات!

    اما بعد، یکی از برادران دینی معنای این دو بیت مثنوی معنوی حضرت مولوی العزیز را که:

    چون که بی‏رنگی اسیر رنگ شد
    موسی‏ای با موسی‏ای در جنگ شد
    چون به بی‏رنگی رسی کان داشتی
    موسی و فرعون دارند آشتی


    ازاین فقیر حقیر، محمد لاهیجی نور بخشی التماس نمود، که آنچه زبان وقت املا نماید، در قید کتابت در آورده شود تا رفع شبهه طالبان صادق گردد.
    بدان و صلک اللّٰه الی مراتب المشاهدات العیانیه، که ذات احدیت، به اعتبار انتفای اسماء و صفات، مقدس و معرا از جمع قیود و نسبت و اضافات است و این مرتبه را احدیت صرفه می‏نامند و بی‏رنگی اشارات بدین معناست، چه در این مرتبه از قید و رنگ تقید بالکل مبرّاست؛ و چون از آن مقام احدیت به مرتبه واحدیت که منشاء اسماء و صفات و نسب است، تنزل نمود، مقید به قیود و تعینات نسب اسمائی گشت؛ و هر چند از مرتبه اسماء و صفات به مراتب افعال و آثار تنزل می‏فرماید، تقید بیشتر می‏گردد و متلبس به لباس قیود تعینات بیشتر می‏گردد، و اسیر رنگ شدن اشارات به این معناست؛ چه به رنگ جمیع مراتب تعینات و کثرات، اوست که برآمده و ظاهر شده است.

    عور شد از لباس بی‏چونی

    باز پوشید کسوت چه و چون


    و در تجلی شهودی که عبارت از ظهور حق است به صور تعینات به حسب تنوعات استعدادات و قابلیات افراد موجودات و کثرات، چون تضاد و تخالف اسماء جمالی و جلالی بازدید گشت، آن حقیقت واحده به حسب اختلاف صفات، در مظهر هدایت که موسی اشارت بدان است، ضد و مخالف مظهر ضلالت که در مقابل موسی واقع است، شده است. زیرا که نافع و غفّار چون مخالف ضارّ و قهّار است، هر آینه مظهر هر یکی مخالف مظهر آن دیگر تواند بود. و «موسی‏ای با موسی‏ای در جنگ شد»، ایما و اشارت بدین تضاد است که در مرتبه ظهور و اظهار به ظهور پیوسته است. و چون در مراتب، نصف تنزلات مدارج قوسی نزولی آن حقیقت، به مرتبه انسانی به نهایت رسید، در نصف ترقیات، ابتدای قوس عروجی در پیوسته، از مرتبه انسانی بنیاد رجوع و عروج پیدا آمد، و سالک به سیر الی اللّٰه، از مرتبه کثرات آثار و افعال به مراتب تجلیات اسمائی وصول یافت و به سیر فی اللّٰه از مقام صفات عبور نموده، به مقام تجلی ذاتی ترقی نموده، و به تشریف فنا فی اللّٰه مشرف گشت و نقش تعینات و کثرات از لوح وجود محو و متلاشی شده، نقطه اخیره به نقطه اول پیوست و چنانچه اول عیبن آخر گشته بود، آخر نیز عین اول شد و پرده پندار از جمال وحدت حقیقی برافتاد.

    حسن خود را از لباس آرد برون
    باز در ذات خودش سازد وطن
    کثرت کونین را در خود کشد
    بحر وحدت چون که گردد موج زن


    و رسیدن به مقام بی‏رنگی، اشارات به این سیر و رفع تعینات اشیاست، که حال کمل انبیا و اولیا و عرفاست.ﷷ

    خیال از پیش برخیزد به یکبار

    نماند غیر حق در دار دیار

    و در این مقام، که ظهور اطلاق ذات و محو و انطماس تعینات است، چون تعین و قیود و نسبت و اثنینیت مرتفع است، و جمیع اشیا رنگ وحدت گرفته‏اند، هر آینه موسی و فرعون که در مرتبه ظهور، تخالف و ضدیت و جنگ داشتند، در این مقام که مرتبه محو تعینات است، چنانچه فرموده است آشتی و یگانگی و اتحاد داشته باشند.

    من و تو چون نماند در میانه
    چه مسجد چه کنش چه دیرخانه
    نمود وهمی از هستی جدا کن
    نه‏ای بیگانه خود را آشنا کن
    به اصل خویش راجع گشت اشیا
    همه یک چیز شد پنهان و پیدا


    ظاهراً مناسب چنان می‏نمود که در مصرع ثانی بیت اول چنین گفته بودی که موسی‏ای با فرعون در جنگ شد؛ چه صورتا تضاد میان موسی و فرعون است. فامًا از جهت آنکه حقیقت هر دو، بلکه حقیقت همه در اصل یک شی است، تعبیر از هر دو به موسی فرمود، و به فرعون از جهت ضرورت شعر نفرمود. دیگر آنکه چون موسی و فرعون که مظهر جمال و جلالند، به فیض رحمت رحمانی که تجلی جمال است موجود گشته‏اند، لاجرم از هر دو تعبیر به مظهر جمال نموده، که موسی است، تا بدانند، که جلال نیز در حیطه جمال است، و به حقیقت آن جنگ که می‏نماید عین آتشی است.
    آن بدی که تو کنی در خشم و جنگ
    با طرب‏تر از سماع و بانگ و چنگ
    عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد
    ای عجب من عاشق این هر دو ضد
    این عجب بلبل که بگشاید دهان
    ناخورد او خار را با گلستان
    این نه بلبل این نهنگ آشتی است
    جمله ناخوشها به پیش او خوشی است

    و آنچه در ادبیات لاحق نیز می‏فرماید که:

    چون گل از خار است و خار از گل چرا
    هر دو در جنگند و اندر ماجرا
    یا نه جنگ است از برای حکمت است
    ‏همچو جنگ خرفروشان صنعت است


    مقوی همین معناست که گذاشت، و می‏تواند بود که «موسی‏ای با موسی‏ای در جنگ شد» آن خواسته باشد که در مراتب ظهور و اظهار کمال صفاتی، تخالف و تضاد میان دو مظهر جمالی نیز واقع است، چه مظاهر جمالی هر یکی نیز از خصوصیت خاص مخصوصند که دیگری در آن خصوصیت و صفت با وی شریک نیست، و الا تجلی حق مکرر باشد و این خلاف واقع است، چه «لا یتجلی فی صوره مرتین و لا فی صوره لاثنین» فرموده کاملان است. حاصل المعنی آن باشد که ظهور کثرت اسماء و صفات، مقتضی تخالف مظاهر است، اگر چه همه جمالی باشند؛ و خفای صفات و نسبت و فنای تعینات، موجب اتحاد است، اگر چه در مرتبه ظهور در جمالیت و جلالیت مخالف داشته باشند؛ و توجیه اول با ابیات لاحق انسب و اولی می‏نماید، کمالا یخفی علی المتأمل.

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha