با رخ همچو صبح و زلف چو شام
بامــــدادان بر آی بر لب بام
تا شناسنــد صبح را از شـــــــام
محض عشوه است مر تو را ترکیب
وز کرشمه است مر تو را اندام
گر از آن لب دهی مرا دشنام
گر بسنجی تو عقل را با عشق
می بدانی تو نور را ز ظلام
آه از این روی، آه از این اندام
از تو چون کس نمیبرد پیغام