به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
در این اندیشه شب را روز کردم
فراوان نالهٔ دلسوز کردم
چو از حد افق هنگام شبگیر
علم بفراشت خورشید جهانگیر
ز مشرق بر شفق زر میفشاندند
به صنعت لعل در زر مینشاندند
چراغ طالع شب تیره میشد
سپاه روز بر شب چیره میشد
در آن ساعت سخن نوعی دگر شد
دعای صبحگاهم کارگر شد
ز ناگه پیک دولت میدوانید
به من پیغام دلبر میرسانید
که دل خوش دار اینک یارت آمد
دگر آبی بروی کارت آمد
اگر چه مدتی رنجی کشیدی
برآخر دست در گنجی کشیدی
غمی خوردی و غمخواری گرفتی
دلی دادی و دلداری گرفتی
ز همت دانهای در دام کردی
بدین افسون پری را رام کردی
نشست آن مشفق دیرینه پیشم
دوای درد و مرهم ساز ریشم
بمن پیغام دلبر باز میگفت
حکایت های غم پرداز میگفت
زبان چون در پیام یار بگشود
دلم خرم شد و جانم بیاسود
قدح از دست در بستان فکندم
کلاه از عیش بر ایوان فکندم
رمیده بخت من سامان پذیرفت
کهن بیماریم درمان پذیرفت
گل عیشم به باغ عمر بشکفت
نگارم میرسید و بخت میگفت:
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.