کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن سلیمان که در جهان قدر

    بود سلطانِ وقت و پیغامبر

    برنشسته بُد او به بادِ صبا

    سوی مشرق شد او ز جابلسا

    دید در راه ناگه آب‌خوری

    کِشتزاری و پیر برزگری

    کشت می‌کرد و نرم می‌تندید

    گاه بگریست و گاه می‌خندید

    شد سلیمان بدو سلامش کرد

    پیر کان دید احترامش کرد

    گفت هی کیستی که دل شادی

    برنشسته به مرکبِ بادی

    گفت ای پیر من سلیمانم

    هر دو هستم نبیّ و سلطانم

    زیر امرِ منست ملک زمین

    پری و دیو بر یسار و یمین

    مُلکم ای پیر مرز بی‌لافست

    شرق تا شرق قاف تا قافست

    پادشاهم به روم و چین و یمن

    باد را بین شده مسخر من

    گفت این گرچه سخت بنیادست

    نه نهادش نهاده بر بادست

    هرچه بد بود به باد شود

    جان چگونه به باد شاد شود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha