حکیم سنایی غزنوی
الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله
حکایت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن سلیمان که در جهان قدر بود سلطانِ وقت و پیغامبر برنشسته بُد او به بادِ صبا سوی مشرق شد او ز جابلسا دید در راه ناگه آب خوری کِشتزاری و پیر برزگری کشت می کرد و نرم می تندید گاه بگریست و گاه می خندید شد سلیمان بدو سلامش کرد پیر کان دید احترامش کرد گفت هی کیستی که دل شادی برنشسته به مرکبِ بادی گفت ای پیر من سلیمانم هر دو هستم نبیّ و سلطانم زیر امرِ منست ملک زمین پری و دیو بر یسار و یمین مُلکم ای پیر مرز بی لافست شرق تا شرق قاف تا قافست پادشاهم به روم و چین و یمن باد را بین شده مسخر من گفت این گرچه سخت بنیادست نه نهادش نهاده بر بادست هرچه بد بود به باد شود جان چگونه به باد شاد شود حکیم سنایی غزنوی