کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یک سواری با سلاح و بس مهیب

    می‌شد اندر بیشه بر اسپی نجیب

    تیراندازی بحکم او را بدید

    پس ز خوف او کمان را در کشید

    تا زند تیری سوارش بانگ زد

    من ضعیفم گرچه زفتستم جسد

    هان و هان منگر تو در زفتی من

    که کمم در وقت جنگ از پیرزن

    گفت رو که نیک گفتی ورنه نیش

    بر تو می‌انداختم از ترس خویش

    بس کسان را کلت پیگار کشت

    بی رجولیت چنان تیغی به مشت

    گر بپوشی تو سلاح رستمان

    رفت جانت چون نباشی مرد آن

    جان سپر کن تیغ بگذار ای پسر

    هر که بی سر بود ازین شه برد سر

    آن سلاحت حیله و مکر توست

    هم ز تو زایید و هم جان تو خست

    چون نکردی هیچ سودی زین حیل

    ترک حیلت کن که پیش آید دول

    چون یکی لحظه نخوردی بر ز فن

    ترک فن گو می‌طلب رب المنن

    چون مبارک نیست بر تو این علوم

    خویشتن گولی کن و بگذر ز شوم

    چون ملایک گو که لا علم لنا

    یا الهی غیر ما علمتنا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha