به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
هی که را رنگی بود بی کر و فر
بیشکی هر کس برو دارد نظر
و آن کس را کاتشی در جان بود
آتشش در جان چه باشد کارگر
ترک چشمی هر کرا زد ناوکی
دارد از دست زمانه در جگر
هرچه من با عاشقان کردم بجور
گردش ایام آوردش بسر
من چنین در آتش از کردار خویش
بلبل بیچاره از من بی خبر
ای صبای خوش نسیم آخر بدم
باد سردی بر من و گرمی ببر
این بگفت و گشت خامش تا برفت
از وجود نازنینش جان بدر
گر تو داری خاطر عطاروش
باشی از فیض خدا صاحب نظر
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.