شعر در عرف قدما و حکما کلامیست مؤلف از مقدمات مخیله یعنی از شأن آن باشد که در خیال سامع اندازد معانی را که موجب اقبال باشد بر چیزی یا اعراض از چیزی، خواه فی نفسه صادق باشد و خواه نی، و خواه سامع اعتقاد صدق آن داشته باشد یا نی.
چنان که گویند خمر لعلی است مذاب یا یاقوتی است سیال یا عسل چیزی است تلخ یا شور، قی کرده زنبور و متأخرین حکما به آن وزن و قافیه را اعتبار کرده اند فاما در عرف جمهور جز وزن و قافیه در آن معتبر نیست پس شعر کلامی باشد موزون و مقفی و تخیل و عدم تخیل و صدق و عدم صدق را در آن حقیقت اعتبار نی ولله درالشعر ما اعظم شانه و ما ارفع مکانه و لیت شعری ایة فضیلة اجل من الشعر و ای سحر اجزل من هذا السحر.
هیچ شاهد چو سخن موزون نیست
کشد از وزن به بر خلعت ناز
رخ ز تشبیه دهد جلوه چو ماه
و آن که حضرت حق - سبحانه و تعالی - کلام معجز طراز قرآن را به مای نفی «وما هو بقول شاعر» از آلایش تهمت شعر مطهر ساخته و علم بلاغت موردش را از حضیض تدنس «بل هو شاعر» به اوج تقدس «و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له » افراخته، نه اثبات این معنی راست که شعر فی حد ذاته امری مذموم است و شاعر به سبب ایراد کلام منظوم معاتب و ملوم، بلکه بنابر آن است که قاصران نظم قرآن را مستند به سلیقه شعر ندارند و معاندان متصدی تحدی به آن را - صلی الله علیه و سلم - از زمره شعرا نشمارند و این واضحترین دلیلی است بر رفعت مقام شعر و شعرا و علو منزلت سحر آفرینان شعر آرا.
پایه شعر بین که چون ز نبی
شعر بر اقسام است: چون قصیده و غزل و مثنوی و قطعه و رباعی و شعرا در ممارست آنها متفاوت.
بعضی متفنن اند که بر جمیع این اقسام شعر گفته اند و بعضی از آن قبیل اند که میل ایشان به بعضی ازین اقسام بیشتر بوده است چون متقدمان که اهتمام ایشان به قصاید بوده است در مدایح و مواعظ و غیر آن و اهتمام بعضی به مثنوی به خلاف متأخران که سخنان اکثر بر طریق غزل واقع شده است و عدد این طایفه از حد و حصر بیرون است و ذکر تفاصیل ایشان از قاعده احاطه متجاوز، لاجرم بر ذکر چندی از مشاهیر ایشان اقتصار کرده می شود.