کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از عبدالله بن جعفر - رضی الله عنه - آورده اند که روزی عزیمت سفری کرده بود، در نخلستان قومی فرود آمد که غلامی سیاه نگاهبان آن بود، دید که سه قرص نان به جهت قوت وی آوردند سگی آنجا حاضر شد.

    آن غلام یک قرص را پیش وی انداخت، بخورد پس دیگری را بینداخت، آن را هم بخورد و پس دیگری را بینداخت، آن را هم بخورد عبدالله رضی الله عنه از وی پرسید که هر روز قوت تو چیست؟ گفت: آنچه دیدی.

    فرمود: چرا وی را بر نفس خود ایثار نکردی؟ گفت: وی در این زمین غریب است، چنین گمان می برم که از مسافت دور آمده است و گرسنه است، نخواستم که وی را گرسنه گذارم پس گفت: امروز چه خواهی خورد؟ گفت: روزه خواهم داشت.

    عبدالله با خود گفت: همه خلق مرا در سخاوت ملامت می کنند و این غلام از من سخی تر است آن غلام را و نخلستان را و هر چه در آنجا بود همه را بخرید پس غلام را آزاد کرد و آنها را به او بخشید.

    نفس سگ را به یک دو لقمه نان

    بر سگ نفس هر که کرد ایثار

    گر بود بنده فی المثل شاید

    خواجگان را به بندگیش اقرار

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha