کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چه خوش گفت درزی بیک جامه پوش
    چو تشریفی میفکندش بدوش
    که به در فراخی بمردن بسی
    که جان پروراند بتنگی کسی
    بشستن چه سودش دهد داوری
    در اشنان ما جامه دیگری
    بگفتندش اینقصه از فعل بد
    مینداز چون رخت گرما زخود
    که بس گربه بیدت اندر ازار
    کنیم ارنگردد قبا آشکار
    نه سوزن بد آخر قبائی چنین
    که ناگه فرو رفت اندر زمین
    هم آغوش و هم خفت او بوده است
    بروزو بشب جفت او بوده است
    بگفتا نه تنها مرا محرمیست
    میان بندو دستار با خرمیست
    باودسته کارد وابسته هم
    تنها درین کشتنی نی منم
    توازریسمانی که رفتی بچه
    چرا خود نگیری بجرمش کله
    دوصد ترسم ار بیش ازین میدهی
    که کندست گیوه زپای تهی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha