بوقت بهاری بد این گفتگو
زنو بود آفاق در شست و شو
نسیمش زوالای باد صبا
شکوفه قلفی گلش جزم ولا
زخود پوستین میفکندند خلق
سلیمی ببر کرده بر جای دلق
در اطلس بقیقاج و سوزن جلنگ
چو بلبل که بر برگ گل ساخت چنگ
زدارائی و شرب گوئی جهان
شد از زیب و زبور همه گلستان
پر از پنبه دانه تگرگ بهار
ز حلاج بانگ پنک رعد وار
کمان حلاجیش قوس قزح
زدی چنگ در جامه دان فرح
زمین جملگی پرده زرنگار
مشلشل بدو سبز بد سبزه زار