دستور رابع که فضل رایع و صیت شایع داشت، پیش شاه رفت و بعد از تاکید ثنا و تمهید دعا زبان بگشاد و گفت: حق- سبحانه و تعالی- کسوت پادشاهی و اسوت شاهنشاهی، حیلت احوال و زینت اعمال و افعال شاه گردانیده است و آیات محامد و سور ثنای او را متداول افواه و السنه کرده و بر زبانها جاری و مذکور و در سماع و طباع مشهور و مسطور گردانیده و آوازه اصطناع او که در باب ارباب فضل و اصحاب عقل می فرماید به اطراف عالم و اکناف عرب و عجم رسیده و ذکر عدل و نام فضا او اسماع اقاصی و ادانی شنیده و گلزار فیض عدل او چنان شکفته است که جمله عواصف خزان ظلم و هبوب صرصر زمستان جور، طراوت اوراق او از چمن آفاق زایل نخواهد کرد و موسم مکارم اخلاق او چنان نفاق و رواج یافته است که به صوارف حدثان و نوایب زمان کساد و فساد نپذیرد. پادشاه بر همه جهان که عیال جلال و موالی عوالی سیاست است، طریق انصاف و انتصاف سپرد، آنگاه نتیجه اقبال و زبده جلال پادشاهی را به تحریض ناقص عقلی، هدف تیر تلف گرداند در شریعت کرم و سنت دیانت، موافق و ملایم عقل نیاید و مفتی عقل، قلم بر بیاض این فتوی ننهد و آوازه این سیاست چون از دروازه دارالملک به واسطه اخبار صادر و وارد به سمع ملوک اقالیم رسد، طباع و اسماع ملوک و سلاطین از مخالصت و موافقت این دولت متنفر گردد و چشم اطماع فاسده در ساحت ملک و دولت باز شود و دست تعرض خصمان دولت دراز گردد و عقلای جهان و علمای زمان که ناظر امور جمهورند، تقدیم این سیاست را هفوت محض و زلت صرف شمرند و وزرا و ندمای او را به رکاکت عقل و سخافت رای منسوب گردانند و بر رای جهان آرای عدل فرمای پادشاه- که آفتاب در پیش او چون سایه دیوار بر رخسار روزگار- مقرر است که ملوک و امرا را هیچ عیبی زیادت از التفات نمودن به قول زنان نیست و کلمات ایشان را که مهیج فترت و باعث زلت است، در وهم و خیال و در ذهن و فکرت جای دادن از عقل و خرد دور است و هر که بر مهر زنان و موافقت ایشان اعتماد نماید، در عواقب آن در ورطه ندامت و غرامت ماخوذ شود و دل او طعمه عنا و لقمه فنا گردد چون آن مرد گرمابه بان. شاه گفت که چگونه بود؟