کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شاهزاده گفت: در شهور دابر و سنین غابر، زنی بوده است که متابعت شهوات شیطانی کردی و موافقت لذات جوانی نمودی و بر اسباب معاشرت، حرصی غالب و شرهی طالب و نهمتی راغب داشت و اوقات و ساعات بر تحصیل لذات و ادراک نهمات مقصور کرده بود و این معنی ورد خود ساخته:
    بردار پیاله و سبوی ای دلجوی
    فارغ بنشین تو بر لب سبزه و جوی
    بس شخص عزیز را که دهر ای مه روی
    صدبار پیاله کرد و صد بار سبوی
    روزی سبوی آب و رسن برگرفت و به طلب آب بر سرچاه رفت و کودکی طفل در بر داشت. چون به سر چاه رسید، معشوق را دید بر لب چاه ایستاده و چشم انتظار گشاده و با خود می گفت:
    انتظارم مده که آتش و آب
    نکند آنچه انتظار کند
    حاصل الحال بعد طول المقال آن بود که چون نظر زن بر محبوب و مطلوب افتاد، حالت بر وی چنان متبدل شد که روز روشن پیش چشم او چون شب تیره نمود. مرکب شهوت، عنان صبر و وقار از دست او بستد و او عنان سبک و رکاب گران کرده در میدان بیخودی جولان کردن ساخت و مبارزت نمودن گرفت.
    ای عشق چه چیزی و کجا خیزی تو؟
    کز آب روان گرد برانگیزی تو
    چون زمانی برآمد و خاطرش به خانه التفاتی داشت، خواست که رسن در گردن سبوی بندد، بخار شهوت، حجاب غفلت پیش چشم او چنان بداشته بود که سبوی را از کودک فرق نکرد و از غایت شره و نهایت شبق، رسن در گردن کودک بست و به چاه فرو گذاشت. هر چند کودک فریاد می کرد البته سود نداشت و فایده نکرد که در خواب غفلت، خیال محال می دید و از پیمانه عطلت، خرمن شهوت می پیمود و با خود این معنی می گفت:
    یا عاذل العاشقین دع فئه
    اضلها الله کیف ترشدها
    لیس یحیک الملام فی همم
    اقربها منک عنک ابعدها
    تا مردی برسید و کودک را بر آن صفت بدید، رسن بگرفت و از چاه برآورد. حال بنده همین بود که در ساحت صبوت به میدان مسابقت بر مرکب نهمت به چوگان غفلت، گوی شهوت ربوده بود و عنان عقل و خرد به شیطان موسوس هوا داده و در هاویه هوا، زمام کام به دست غول غفلت سپرده و متابعت لعب و لهو بر خود لازم شمرده و چون موسم صبوت گذشت و هنگام عقل و تجربت رسید، از اخلاق جاهلانه اعراض نمودم و بر کسب علم و تحصیل دانش و ادخار حکمت، اقبال کردم و بدانستم که عالم جهل ظلمانیست و عالم علم نورانی و علم در وی چون آب حیات و جمله موجودات چون سنگ و سفال و خزف و صدف اند و لعل و گوهر در وی حکمت و دانش است. تا خردمندان در ظلام ضلال، آب حیات حکمت طلب کنند و از خزف و صدف و حجر و مدر او زر و گوهر حکمت و علم بیرون آرند و بدان استکمال نفس یابند.
    العلم فیه جلاله و مهابه
    و العلم انفع من کنوز الجوهر
    تفنی الکنوز علی الزمان و عصره
    و العلم یبقی باقیات الادهر
    و چون همت و عقیدت با صحت عزیمت مقارن افتاد، روی به تهذیب اخلاق آوردم و از متابعت شهوات مجانبت نمودم و همت و نهمت بر تحصیل علم و حکمت مقصور گردانیدم و با خود گفتم:
    رضینا قسمه الجبار فنیا
    لنا علم و للاعداء مال
    فان المال یفنی عنقریب
    و ان العلم باق لایزال
    شاه از وی پرسید: ای قره باصره سیادت و ای ثمره شجره سعادت، هیچ کس ا خود داناتر دیده ای و مهذب اقوال و افعال تر شنیده ای؟ گفت: بلی، سه کس از من در وجوه تجارب زیادت بوده اند و در شهامت و کیاست بر من راجح آمده: یکی طفلی دو ساله، دوم کودکی پنج ساله، سوم پیری نابینا. شاه پرسید: چگونه است داستان کودک دوساله؟ بازگوی.

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha