ای بزرگی که بی نظیری تو
بس خردمند و بس خطیری تو
هست منصور دین ایزد از آن
که بحق مرو را نصیری تو
کبر ایند بندگانت از آنک
نایب صاحب کبیری تو
برتر از عالم کبیر توئی
گرچه در عالم صغیری تو
برخورد صاحب از سریر سری
تاش بر گوشه سریری تو
نپسندد بزرجمهر وزیر
شاه ما دست این وزیری تو
بر رعیت ز پادشاه و وزیر
بر همه نیکوئی سفیری تو
از ستم چون نفیر عام شود
داد فرمای آن نفیری تو
آستین گیر نیست بیدادی
زانکه با داد و دستگیری تو
عامه مستمند مسکین را
از ستمکارگان مجیری تو
ملک بر پادشا بتیغ زبان
راست دارنده همچو تیری تو
بسر ملک تیره فام چو شب
روز خصمان کننده تیری تو
باغ طبع ولی و دشمن را
ابر نیسان و باد تیری تو
بر موافق نعیم خلدی و بار
بر مخالف تف سعیری تو
دولتت زان چو همت عالیست
که نه . . . قصیری تو
برتر است از تواضع تو ثری
وز شرف برتر از اثیری تو
هرکه در چنگ غم اسیر شود
چاره و امن آن اسیری تو
هر فقیری که غنیت از تو خوهد
غنیت انگیز آن فقیری تو
نکند نیک بختی آن رارو
که بتیمار خود پذیری تو
بندگان قلیل مدحت را
صله بخشنده کثیری تو
مدحت اندر میانه خود بچه کار
گنج بخشا بخیر خیری تو
روشنی ملک از ضمیر تو است
زانکه روشن دل و ضمیری تو
ز سخا بر همه جوانمردان
مهتر و سرور و امیری تو
با چنین زنده مأمنی که تراست
رو که تا جاودان نمیری تو