کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خسروا ای ‌آنکه قهرت روز رزم و گاه کین
    چرخ را با تیره خاک ره برابر می‌کند
    گر نبود آنکه بینی روز رزم اندر هوا
    روزگار از بیم تیغت خاک بر سر می‌کند
    حاجتت نبود به خنجر روز کین کز روی کین
    گردش مژگان چشمت کار خنجر می‌کند
    بُرّش از بازوی ارغونست نز برنده تیغ
    با بداندیشش‌ مگو کاین حرف باور می‌کند
    ذوالفقار چه که عمرو عبدوُد دارد خبر
    کآنچه با او می‌کند بازوی حیدر می‌کند
    خسروا شخصی‌ست‌ نورانی جمال از اهل نور
    کز جمال خویش بزمم را منور می‌کند
    نوری است امّا ز عریانی به نور آفتاب
    آیت نور علی نور اینک از بر می‌کند
    هست چون ‌تیغ ‌تو عریان ‌لاجرم چون تیغ تو
    زاشک خونین رخ پر از یاقوت احمر می‌کند
    از غلامی تو دارد گفتگو وین حرف را
    قند می‌پندارد و هردم مکرر می‌کند
    هرچه می‌گویم مکن این آرزو را لب ببند
    کاین هوس را چرخ عالی‌قدر کمتر می‌کند
    او همی‌گوید که‌‌ گر الطاف شه باشد قرین
    قدر خاک تیره را از چرخ برتر می‌کند

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha