برخاست ب آئین کهن مرغ شب آویز
ای ترک ختاخیز بطبع طرب انگیز
بر بند طرب را زین بر توسن شبدیز
کن جام جم از گوهر می مخزن پرویز
*****
ای خط تو پاکیزه تر از سبزه نوخیز
بر سبزه نوخیز که شد باغچه مینو
*****
بنهاد بسر گلبن نو اختر جمشید
تابید ز گل بر فلک باغچه ناهید
بگشای در میکده یعنی در امید
بردار ز رخ پرده که تا دیده من دید
*****
چون روی تو رخشنده ندیدم من خورشید
چون موی تو آشفته ندیدم من هندو
*****
بگذشت مه آذر و پیش آمد آزار
ابر آمد و بیژاده تر ریخت بکهسار
باد آمد و بگشود در دکه عطار
آراسته شد باغ چو روی بت فرخار
*****
نرگس که بود پادشه کوچه و بازار
زد خیمه سلطانی در برزن و در کو
*****
دانی بچه می ماند ارکان دمن را
از لاله نعمانی تر کان یمن را
ای ترک ختائی که بلائی دل من را
ایموی تو بشکسته بها مشک ختن را
*****
از لاله می تازه کن آثار کهن را
ای روی و برت تازه تر از لاله خودرو
*****
آراست بتن باغ ز دیبا سلب نو
خورشید گل افکند بچار ارکان پرتو
از ماه سمن بر مه و خورشید رسد ضو
دهقان سمن زار منست اختر شبرو
*****
گلبن بسر باغ نهاد افسر خسرو
نسرین بپراکند بگل مخزن منکو
*****
ای ماه من ای چون تو نیاراسته مانی
تو اول و خورشید بلند اختر ثانی
شد خاک سیه از گل سوری زرکانی
ای لعل تو شاداب تو از سنگ یمانی
*****
گر باده چون سوده یاقوت رمانی
در ده که زد از سرو سهی فاخته کوکو
*****
سار و بسر سرودم از دین بهی زد
بازیر ستا بر زبر سرو سهی زد
طاوس سرا نوبت نوروز مهی زد
هدهد بسر از پر علم پادشهی زد
*****
بلبل غزلی خواند و بدو راه رهی زد
آباد بدان مرغ غزل خوان غزل گو
*****
ماهی چو تو من دلبر جانانه ندیدم
شاهی چو تو در برزن و کاشانه ندیدم
ترکی چو تو در تبت و فرغانه ندیدم
رندی چو تو در مسجد و میخانه ندیدم
*****
هر دل که من از عشق تو دیوانه ندیدم
دل نیست جمادست گران سنگ ترازو
*****
بر روی فروهشته سر زلف تو زنجیر
زنجیر تو بگسسته مرا رشته تدبیر
مفتون سر زلف جوانت فلک پیر
موئی که توان بست بدو پنجه تقدیر
*****
زلفی که چو پرواز گرفت از پی نخجیر
زد بر دل سودا زده چون باز به تیهو
*****
روزی که در میکده عشق گشادند
بر من رقم بندگی عشق تو دادند
جان و دل سودائیم از عشق تو زادند
اینست که بس پا کرو و پاک نهادند
*****
در بادیه عشق تو هم پویه بادند
ور گرگ هوا حمله کند هم تک آهو
*****
خورشید چو رویت بسما و بسمک نیست
چون روی تو پیداست که خورشید فلک نیست
از جشن تو در سینه عشاق تو شک نیست
شور لب شیرین تو درکان نمک نیست
*****
ای زاده انسان که بخوبیت فلک نیست
از عشق تو برپاست بکونین هیاهو
*****
ابر هنری گوهر تر ریخت بهامون
از خاک برون آمد گنجینه قارون
مرغ از زبر شاخ زند گنج فریدون
ای روت چو آئینه اسکندر ایدون
*****
در پیش غم از باده چون عقل فلاطون
آراسته کن سدی چون رای ارسطو
*****
قمری بکلیسای چمن راهب ترساست
زنار بگردن پی تعظیم کلیساست
این بلبل شوریده چو ناقوس ب آواست
ای ماه مسیحی که اسیرت همه دلهاست
*****
آن شیشه که مرغ طرب بزم مسیحاست
پیش آر که زد مرغ چو نصرانی مولو
*****
ای گوهر یکدانه بریز از خم لاهوت
در ساغر بلور صفا سوده یاقوت
مرغ ملکوتست زجاجی که دهد قوت
قوت جبروتیست که در خطه ناسوت
*****
نوشم می مدح گهر نه یم فرتوت
صدیقه کبری صدف یازده لؤلؤ
*****
مشکوه چراغ ازلی مهبط تنزیل
خواننده تورات و سراینده انجیل
داننده اسرار قدیم بی دم جبریل
فیاض بری از علل و رسته ز تعطیل
*****
مولود نبوت که بطفلی شده تکمیل
تولید ولایت که بسفلی زده پهلو
*****
انسیه حورا سبب اصل اقامت
اصلی که ببالید بدو نخل امامت
نخلی که ز تولید قدش زاد قیامت
گنجینه عرفان گهر بحر کرامت
*****
در باغ نبی طوبی افراخته قامت
در ساحت بستان ولی سرو لب جو
*****
سر سند کل اثر صادر اول
نه عقل درین یک اثر پای معطل
نفس فلک پیر درین مرحله مختل
برتر بودش پایه ز موهوم و مخیل
*****
بالاتر ازین چار خشیجان بهی یل
صد مرتبه بالاتر ازین گنبد نه تو
*****
این گنبد نه توی بدان پایه نباشد
این عقل و خیالات بدان مایه نباشد
آنرا که ز خورشید فلک سایه نباشد
بر عرش بجز نورش پیرایه نباشد
*****
قطبی که کراماتش اگر دایه نباشد
نز معجزه پیداست علامت نه ز جادو
*****
مرآت خدا عالمه نکته توحید
کش خیمه عصمت زده بر عرصه تجرید
آن جلوه که بالذات برونست ز تحدید
مولود محمد که بدان نادره تابید
*****
ذات احدی کرد پدید این سه موالید
این چار زن حامله وین هفت تن شو
*****
بالای مکان فوق زمان ذات محمد
کز نقص زمانی و مکانیست مجرد
فرزند نبی جفت ولی طاق مؤید
طاق حرم عصمت او قصر مشید
*****
آن شافعه کان رایحه کز خلد مخلد
جویند نیابند جز از خاک در او
*****
ذاتش سبب هستی بینائی و فرهنگ
عشقش بدل سوخته چون کوه گران سنگ
او پادشهست و دل سودازده اورنگ
آئینه او سینه پرداخته از زنگ
*****
طی خلواتش نکند وهم به نیرنگ
بر کنه مقامش نرسد عقل بنیرو
*****
هرگز نشنیدیم خدا را بودی ام
ای ام الوهیین ای در تو خرد گم
باز آی که ما مردم افروخته انجم
در دیده نشانیمت بر دیده مردم
*****
دل بی تو بجان آمد بنمای تبسم
تا بشکفد از خاک گل و خندد خیرو
*****
اوصاف خدا از تو هویداست کماهی
علم تو محیطست بمعلوم الهی
ذاتت متعالی صفتت نامتناهی
سر تا قدمت آینه طلعت شاهی
*****
خورشید گهی تاخت بمه گاه بماهی
با گرد سمند تو نیارست تکاپو
*****
من با تو بتوحید دل یکدله دارم
از عشق تو بر گردن جان سلسله دارم
من قطره که از بحر فزون حوصله دارم
از بحر عنایات تو چشم صله دارم
*****
من عشق تو را پیشرو قافله دارم
تا بار گشایم بحریم حرم هو
*****
ای پیش رواق تو بخم طاقه نه طاق
زیر فلک قوسی ابروی کجت طاق
بنمود چو خورشید که از مشرق آفاق
از شرق تو خورشید الوهیت اشراق
*****
این شش ججه و چار عنصر بتو مشتاق
چون عاشق دلباخته بر طلعت نیکو
*****
ای بر سر شاهان زمین از قدمت تاج
بر خیل ملک خاک سر کوی تو معراج
آنی که انانیت او رفته بتاراج
آن قطره که گردید غریق یم مواج
*****
بحریست که میزاید ازو لجه و امواج
آبیست که میروید ازو عرعر و ناژو
*****
ای ذات خدا را رخ نیکوی تو مرآت
فانی تو بقول و اثر و وصف در آن ذات
نفی من درویش بود پیش تو اثبات
بر حجه قائم که بود شاه خرابات
*****
حاجات مرا ای تو برارنده حاجات
بسرای که از درد بود حشمت دارو
*****
در هر صفتی اعظم اسمای الهی
اندر فلک صورت نبود چو تو ماهی
عالم همگی بنده شرمنده تو شاهی
نه غیر تو حقی نه ملاذی نه پناهی
*****
محتاج توئیم از ره الطاف نگاهی
یا فاطمه الزهرا انا بک نشکو
*****
پیران خرابات که در فقر دلیلند
بر کشت گدایان طلب لجه نیلند
رندان صفا پیشه که در قدس خلیلند
در لطف سخن همنفس رب جلیلند
*****
پیش تو که سلطان دلی عبد ذلیلند
با آنکه چشمشان زده بر نه فلک اردو
*****
ای پای تو پهلو زده خورشید سما را
بر فرق من خسته بسای آن کف پا را
ای دست خدا دست صفاگیر خدا را
از دیده بیننده مینداز صفا را
*****
ای آنکه بود از مدد دست تو ما را
آرام تن و قوت دل و قوت بازو