کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    صبح عیان گشت باز خلق بخواب اندرون
    سر ز خمار شراب برده بجیب سکون
    مرغ صراحی ز حلق در دل بط ریخت خون
    از دل بط خون مرغ باید خوردن کنون

    *****
    قومو اضاق المجال یا ایها النائمون
    هبوا طال الرقود یا معشرا الراقدین

    *****
    ساقی تا ماه من روی نشسته ز خواب
    گیر بکف ماه نو ریز درو آفتاب
    چون رخ او بر فروز شعله آتش بر آب
    برسم هر روزه می ریز بساغر شراب

    *****
    برنگ آزرم گل ببوی رشک گلاب
    صاف چو یاقوت تر پاک چو در ثمین

    *****
    وقت صبوحی سبو دوش بدوش آورید
    آذر زردشت را ز اذرنوش آورید
    خون سیاوش را باز بجوش آورید
    می زدگان را ز می باز بهوش آورید

    *****
    رامش جان بر زنید جان بخروش آورید
    تا ببرید از نشاط دل ز کف رامتین

    *****
    آذر ما هست می با دل خرم بیار
    از بط عیسی بطون طینت مریم بیار
    در غم خرداد ماه باده بی غم بیار
    خرمی ماه را رطل دمادم بیار

    *****
    طور دلم را بجان زلزله یم بیار
    نور کف موسوی جلوه ده از آستین

    *****
    نیست اگر گل چه باک ای پسر گلعذار
    آرمل اندر میان کار گل اندر کنار
    خیز و بیارا ز روی بزم چو روی بهار
    مل ز لب می پرست گل ز رخ لاله سار

    *****
    می چو یمانی عقیق لاله چو چینی نگار
    عقیق چونان شهاب نگار چون حور عین

    *****
    گر ندهی می مرا دل ببرد جان ز پی
    دلبر من کن بجام تا خط سر شارمی
    روح دم از آن شراب در رگ و در خون و پی
    رسته کن آئین جم شسته کن آثار کی

    *****
    در گذر از این و آن تا کی و تا چندهی
    گوئی از کیقباد جوئی از آبتین

    *****
    نقش یمانی ز جام ای پسر ساده آر
    یعنی یک ساتکین عقیق وش باده آر
    زمردین خط بتا ز لعل بیجاده آر
    کرده جم آنچ از نخست بهر من آماده آر

    *****
    باده اگر آوری بیاد شهزاده آر
    چو شعر من روح بخش چو گفته من متین

    *****
    رکن الدوله مهین شهزاده کامگار
    آنکه همال پدر اوست پس از شهریار
    کشور ازو بر دوام لشکر ازو برقرار
    دولت ازو در قوام ملک ازو استوار

    *****
    آنکه بعدلش نمود آب ز آتش فرار
    چنانکه در روز جنگ گرگ ز شیر عرین

    *****
    هم اثر آفتاب هم قدر آسمان
    شاه عطارد دبیر ماه زحل پاسبان
    بعقل و تدبیر پیر ببخت و دولت جوان
    عدلش سنجی اگر بعدل نوشیروان

    *****
    بسبک کاه ضعیف بسنگ کوه گران
    بر شود آن بر سپهر سر نهد این بر زمین

    *****
    غره غرای اوست قالی بدر منیر
    زرای بیضا ضیاش خود بفلک مستشیر
    شه صفت و شه نژاد شیر دل و شیر گیر
    بهتر جمع کبار مهتر جم غفیر

    *****
    بعزم چون پور زال بحزم چون زال پیر
    ببخت چون کیقباد بتخت چون کی نشین

    *****
    چو شه بر اندام اوست قبای فرماندهی
    چو جم در انگشت اوست خاتم فر و بهی
    بر زده بر بام چرخ رایت عز و مهی
    همت والاش را وهم کند کوتهی

    *****
    الحق او را سریست در خور تاج شهی
    اینش چتر و علم آنش تاج و نگین

    *****
    بتیر شاهین شکار بتیغ خارا شکاف
    بوقر هم وزن کوه بوقع همسنگ قاف
    روبه او راست ننگ ز شیر نر در مصاف
    چرخ با جلال وی کر نکند اعتراف

    *****
    تیرویش چون شهاب سینه بدوزد بناف
    سینه آن چون حریر ناوک این آتشین

    *****
    شوکت او در فکند بکوه زلزال را
    صولت او زنده ساخت سطوت آجال را
    ز تیغ پاینده داشت خمسه و خلخال را
    ز تیر افکند گرد خیوق و آخال را

    *****
    آری مهدی کند چاره دجال را
    جان دهد آری بخاک عیسی گردون نشین

    *****
    شاه فرا آسمان همت والای تست
    بر ز برش ماه و مهر روی تو و رای تست
    زینت تاج ملوک گوهر یکتای تست
    رشته نظم و خلل در کف ایمای تست

    *****
    گر نه خطا گفته ام تخت شهی جای تست
    آری گاه مهان در خور شاه مهین

    *****
    بفر و تاء/یید و بخت بیمن تشریف شاه
    بسای کاندر خورست کلاه عزت بماه
    ز چرخ بر ساز تخت ز ماه بر زن کلاه
    ز چرخ مه بگذران حشمت این بار گاه

    *****
    خلعت شاهی بپوش بعون و لطف اله
    باش همی مستدام بتخت عزت مکین

    *****
    شد ز ثنا کستریت شهره چنان نام من
    که گشته گوئی سخن ختم بایام من
    گشت بایام شاه بخت حرون رام من
    رخت ثنای تو دید در خور اندام من

    *****
    تا بخراسان کشید چرخ سرانجام من
    بسیرت راستان بعادت راستین

    *****
    من ز چه تقدیر را تجاوز از خط کنم
    خود نه ظهیرم که چشم ز خون دل شط کنم
    ز دل باظهار فقر ناله چو بر بط کنم
    زانکه بانشاد شعر چو خامه را اقط کنم

    *****
    بمدح شهزاده تا رای مسمط کنم
    روح منوچهریم همی کند آفرین

    *****
    صفا نه خاقانیست تا کند اظهار فضل
    گوهر نغزش بود در خور بازار فضل
    کم بود از خردلی آری خروار فضل
    نقطه موهوم گشت مرکز پرگار فضل

    *****
    پیشکش آورده است پیش خریدار فضل
    هستی دارای آن باش خریدار این

    *****
    غضائری سان همی تا که بشکر نوال
    ثنای شه را نهم بکتف باد شمال
    ببحر دارم دوان یکی چو در لال
    بکوه سازم روان یکی چو آب زلال

    *****
    بشعر گویم مدیح ز شاه جویم منال
    چنانکه استاد ری ز فیض شاه تکین

    *****
    هست بر اندام روز تا سلب عنصری
    تا فکند شب بدوش جامه نیلوفری
    تا که بود برقرار این فلک اخضری
    لاله کند تا بسر مقنعه آذری

    *****
    تا که باطفال باغ ابر کند مادری
    سپس کند چون جنان ز شیر پستان زمین

    *****
    روز نکو خواه شاه خرم و فیروز باد
    شام عدو بین وی شام غم اندوز باد
    همچو فلک برقرار آن شب و این روز باد
    بزم ترا روی یار شمع شب افروز باد

    *****
    چون رخ اطفال باغ روز تو نوروز باد
    شام تا یکجا چنان روز تو یک سر چنین

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha