کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چون بر سر چرخ لاجوردی

    خورشید نهاد رو به زردی

    معشوقهٔ آفتاب پایه

    برداشت ز فرق دوست سایه

    بر عزم شدن ز جای بر خاست

    عذری به هزار لطف درخواست

    او در سخن و رفیق خاموش

    تا پاک دلش ببرده از هوش

    حیرت زده مهر بر دهانش

    تب لرزه گرفته استخوانش

    دانست مسافر خردمند

    کو را چه شکنجه شد زبان بند

    اندیشهٔ او خطاب پنداشت

    خاموشی او جواب پنداشت

    لختی کف پای پر ز خارش

    بوسید و گرفت در کنارش

    پس محمل ناقه جست در بست

    بگشاد عقال و تنگ بر بست

    شد بر شتر و زمام بسپرد

    شاهین برسید و کبک را برد

    می‌رفت و دو چشم خون فشان‌تر

    خونابهٔ چشم زو روان‌تر

    چون ماه به برج خویشتن شد

    وان سرو رونده در چمن شد

    در گوشهٔ غم نشست مهجور

    تن از دل و دل ز خرمی دور

    با شب ز رفیق راز می‌گفت

    نامش میگفت و باز میگفت

    چون خسته شد از دل سیه روز

    گفت این غزل از درون پر سوز

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha