کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    گوینده چنین فگند بنیاد

    کان لحظه کزان غریب ناشاد

    معشوق عزیز، روی بنهفت

    آن کشته به خواب بی خودی خفت

    از زندگیش نبود اساسی

    تا از شب تیره رفت پاسی

    چون باز آمد رمیده را هوش

    افتاد، درونه، باز در جوش

    آن سایهٔ آفتاب گشته

    رو شسته به خون آب گشته

    می‌کند، به صد شکنجه، جانی

    می‌زد، به هزار غم فغانی

    نی مرده نه زنده بود تا روز

    چون نم زده مشعلی گهٔ سوز

    چون، مرغ سحر، شد ارغنوان ساز

    از موذن کو، برآمد آواز

    آن خانه فروش کیسه پرداز

    آمد قدری به خویشتن باز

    افتان خیزان ز جای برخاست

    بگشاد دو دیده در چپ و راست

    زان زخم که در جگر رسیدش

    خون از ره دیده میدویدش

    لختی چو ز بی‌دلی فغان کرد

    آهنگ نشید عاشقان کرد

    از ناوک سینه سنگ میسفت

    وین زمزمهٔ فراق می‌گفت:

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha