کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ای مه که قد تست فتن زا قیامتی
    نی نی زقامت تو قیامت علامتی
    بر رخ نمانده باز چو باب سلامتی
    بازم مجو بسجن سکندر اقامتی

    *****
    هل خیمه را فرود و بکش رخش زیر زین

    *****
    جائی که بازسخره عصفور می شود
    نار از زبانه طعنه زن نور می شود
    مرد بصیر مسخره کور می شود
    بهرام کشته از لگدگور می شود

    *****
    نادان کند تمکین و کودن شود مکین

    *****
    هان ای زحل مگوی که من نحس اکبرم
    نجمت بسم توسن تربیع بسپرم
    بالله که در نحوست من از تو بدترم
    هش دار کز مقارنه تیره اخترم

    *****
    ناگاه محترق شودت چرخ هفتمین

    *****
    هان ای خجسته برجیس ای کز توفقت
    در کوکبی نیامده تاب تطابقت
    کم عشوه کن نه مشتریم برتعلقت
    نارم پی قران سعادت تملقت

    *****
    گر صد هزار قرن و بالم بود قرین

    *****
    هان ای ستاره سوخته مریخ دشنه زن
    هر چند تیغ بازی این جا سپر فکن
    رنجه مکن سرین خود از شاخ کرگدن
    گشتم سته بترس که این فرقدین من

    *****
    هم موی مژه اش شده مریخ آفرین

    *****
    هان ای سر بریده زتن خیره آفتاب
    کز زن مزاجی تو دوچارم در انقلاب
    پس کش عنان و اینقدر از کین مزن رکاب
    من برهمن نیم که ز کیدت باضطراب

    *****
    سایم ز روی عجز بخاک درت جبین

    *****
    ای زهره شادزی که بد از من تو نشنوی
    با مطربان مرا بچه زهره است کجروی
    هان دور دورتست بزن راه پهلوی
    نشگفت مطربی کند از جای خسروی

    *****
    این عهد اگر زدخمه درآید سبکتگین

    *****
    هان ای عطارد ای قلمت قاید پلیس
    رخساره ات گرفته تر ازخصلت خسیس
    اکنون که جوش دیگ تو شد وقف کاسه لیس
    دژخیم ترنشین و براتم به یخ نویس

    *****
    هر چم شود نصیب زمحصول مآء وطین

    *****
    هان ای قمر عبث به پی غدر میشوی
    گه در نعال و گاه سوی صدر میشوی
    زین ژاژ ترکتازت بی قدر میشوی
    تو خود گهی هلال و گهی بدر میشوی

    *****
    تا کی کنی بنقص کمالات من کمین

    *****
    من از عطش اگر مقر اندر سقر کنم
    مشنو که چشم عجز بآب خضر کنم
    با حکم خویش حلقه بگوش قدر کنم
    آنم که خامه را چو پی هجو سرکنم

    *****
    صبح ازل گریزد زی شام واپسین

    *****
    گو کس پژوهشم ننماید که کیستم
    دراین بلد اسیر ندامت زچیستم
    من طالب پژوهش افلاک نیستم
    زیرا که من بیزد غم افزا نزیستم

    *****
    جز در پی ثنای خداوند راستین

    *****
    محمود خان مهین ملک العرش راستان
    کآزرم شوکتش کشد ارواح باستان
    دستان ملک داریش آنسوی داستان
    بر جای پاسبان فلکش رخ برآستان

    *****
    برجای دست بحر محیطش در آستین

    *****
    تا فکرتش گره زده با راز چرخ جیب
    گیتی پر از هنر شد و کیهان بری زعیب
    صدق و صفا فزود و بپرداخت شک و ریب
    هم خواند اقتضای قضا را بلوح غیب

    *****
    هم راند ازکمان گمان ناوک یقین

    *****
    ایصاحب صفات خوش از فر خجسته ذات
    از خاک درگه تو خجل چشمه حیات
    بارای تو عشا زده سر پنجه با غدات
    ازقهر تو فتد به بنین حیض چون بنات

    *****
    با لطف توبنات برد سبقت از بنین

    *****
    بر بوی آنکه روح نیا گردد از تو شاد
    هردم برسم خان خلیلی بعدل و داد
    وه زین برادری که چنین دلکش اوفتاد
    طوبی له آن پدر که چو در خلد رو نهاد

    *****
    زوماند این دو تن خلف الصدق جانشین

    *****
    تو امر بر قدرکنی او نهی برقضا
    تو رنج را شفائی و او گنج را بلا
    تو برخصیم خوفی و او بر محب رجا
    توطیش را فنائی و او عیش را بقا

    *****
    تو رزم را یساری و او بزم را یمین

    *****
    تو مرجع افاخم و او ملجا رجال
    تو فیلسوف مشرب و او فلسفی مقال
    تو مظهر درایت و او مظهر جلال
    تو آیت تبحر و او رایت کمال

    *****
    تو بهجت مصور و او حجت مبین

    *****
    تو کعبه معانی و او قبله صور
    تو قلب آفرینش و او قالب ظفر
    تو مدرک الحقایق و او کامل النظر
    تو فتح باب خیری و او سد راه شر

    *****
    تو از خرد سرشته و او از هنر عجین

    *****
    تو بحر علم موجی و او ابر فضل بار
    توکوه چرخ صدری واو عرش خاکسار
    تو صرف احتشامی و او محض اقتدار
    پهلوی کفر از رقم رعب تو نزار

    *****
    بازوی شرع از قلم لطیف او سمین

    *****
    عکسی است پیش رای تو این مهر مستنیر
    خشتی است نزد کاخ وی این چرخ مستدیر
    تو جود را بشیری و او بخل را نذیر
    تو بخت را مظاهر و او فتح را مجیر

    *****
    تو تخت را محافظ و او تاج را معین

    *****
    ای دو منعمی که یک آمد نعیمتان
    یکروح در دو تن زخدای کریمتان
    رسوا چو یکدو قافیه من خصیمتان
    ارجو که از تموج جود عمیمتان

    *****
    خیزد زطبع حضرت جیحون در ثمین

    *****
    تا ماه و مهر را بدر از چرخ نی عبور
    تا چرخ زاید از روش مهر و مه دهور
    تا در کسوف مه کند از مهر سلب نور
    هرساعتی ز دور تو بالاتر از شهور

    *****
    هرآنی از زمان وی آنسوتر از سنین

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha