کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    غیر انسان هرچه باشد ظل انسان است و بس
    معنی انسان همانا شاه مردان است و بس
    هست هستی فی المثل جسمی که در وی جان علیست
    وین بود روشن که بود جسم از جان است و بس
    هرکه خود را سوخت بیباکانه چون پروانه دید
    شمع بزم آفرینش شیر یزدان است و بس
    لفظ ایمان را هزاران معنی ار بینی بهل
    عشق او بگزین که این معنی ایمان است و بس
    گوهر مهر وی ار داری به دل رو شاد زی
    زانکه در محشر همین گوهر درخشان ست و بس
    مدح او میخوان به ‌توریه و به انجیل و زبور
    تا نگوئی وصف او آیات قرآن است و بس
    در شب معراج احمد در خود و در عرش و فرش
    دید هرجا بنگرد حیدر نمایان است و بس
    خاک راه اهل عرفان شو تو هم او را ببین
    زانکه این دولت نصیب اهل عرفان است و بس
    انبیا و اولیا را فیض از او می‌رسد
    نوربخش انجم آری مهر تابان است و بس
    آدم و ادریس و شیث و هود را باشد مجیر
    نی پناه نوح و داود و سلیمان است و بس
    در دل ماهی به دریا مونس یونس هم اوست
    نی انیس یوسف اندر چاه و زندان است و بس
    خاک درگاهش حیات جاودان بخشد بلی
    مایه عمر ابد این آب حیوان است و بس
    از زبان پور مریم هم بود ناطق به مهد
    همسخن در طورنی با پور عمران است و بس
    هیچ دانی از چه گردون را دمی نبود قرار
    مرتضی را در پی انجام فرمان است و بس
    مهر با آن گرم جولانی به میدان وجود
    شاه ملک انّما را گوی چوگان است و بس
    در و ان من شئی تحقیق ار رود هر ذره را
    بر امیرالمؤمنین بینی ثنا خوان است و بس
    حضرتش را کرده میکائیل از جان چاکری
    اندر این درگه نه جبرائیل دربان است و بس
    از ازل گسترده خوان نعمت او تا ابد
    اولین و آخرین را رزق از این خوان است و بس
    هفت دریا پیش بحر لطف او دانی که چیست
    جدولی اندر کنار بحر عمان است و بس
    هست کیهان را هم او فرمانده و فرمانروا
    نی که تنها حکم او جاری به کیوان است و بس
    هشت خلد و هفت اختر شش جهت زو برقرار
    نی قوام پنج حس و چار ارکان است و بس
    میکند ثابت ملاقاتش به گاه نزع جان
    اینکه جان جمله را آن شاه جانان است و بس
    یا علی ای آنکه اندر کشور غیب و شهود
    شخص عالیجاه ذوالعز تو سلطان است و بس
    جنت و نیران ندانم چیست اندر کیش من
    قرب تو جنت بود بعد تو نیران است و بس
    کرده ای لاهوتیان را نیز مات خویشتن
    عقل ناسوتی نه تنها در تو حیران است و بس
    در بیابان غمت بس خضرها سرگشته‌اند
    وادی حیرت همانا این بیابان است و بس
    نی همین پروانه سوزد از شرار عشق تو
    بلکه بلبل هم ز سودای تو نالان است و بس
    خسروا شاها صغیر آن بندهٔ شرمنده‌ات
    کش بدرد بید و الطف تو درمان است و بس
    سال و ماه و هفته و روز و شب از درگاه تو
    هرچه بر او میرسد اکرام و احسان است و بس
    سالها باشد که باشد غرق بحر رحمتت
    هم به خوان نعمتت تا هست مهمان است و بس

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha