فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۷: شب هجران خیالت شمع محنت خانه من شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب هجران خیالت شمع محنت خانه من شد دلم را صد چراغ از پرتو آن شمع روشن شد نزاعی در میان جان و تن انداخت پیکانت که تن آزرده از جان گشت و جان رنجیده از تن شد بلای وامق و فرهاد و مجنون جمع شد در من فلک را دانه چندی پریشان بود خرمن شد نقاب افکنده از رخ آمد آن گل بی گل رویت بهار طلعت او آفت گلهای گلشن شد سوی گلزار رفتم آتش گل بی گل رویت چنانم سوخت کز خاکسترم گلزار گلخن شد به پیکان تو طرح عاشقی انداختم در دل اساس این بنای معتبر را بین که آهن شد مگر عشق تو بست آین به شهریستان رسوایی که صحن سینه ام با داغهای دل مزین شد فضولی داشت چون شمع از تو امشب آتشی در دل که بر امید راحت بارها راضی بمردن شد فضولی بغدادی