فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۲۱: تحیر بست در شرح غم عشقت زبانم را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تحیر بست در شرح غم عشقت زبانم را چه گویم بر تو چون ظاهر کونم راز نهانم را بسوز دل ز وصلت چاره جستم ندانستم که آتش بیش خواهد سوخت از نزدیک جانم را شدی غایت ز چشم شد دلم صد پاره از غیرت کز آن هر پاره جایی رود از پی گمانم را ز غیرت سوخت ای خورشید جانم رحم بر من کن بهر خاکی میفکن سایه سرو روانم را رقیبی را سگ خود خواند یارم جای آن باشد که سوزد آتش این رشک مغز استخوانم را ز ذوق درد و داغش می کند آگه ازانست این که با جان حزین ربطیست جسم ناتوانم را فضولی کی توانم رست در عالم ز رسوایی مگر در تن کمال ضعف ره بندد فغانم را فضولی بغدادی