فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۲۰: روزی که پیش خویش نبینم حبیب را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روزی که پیش خویش نبینم حبیب را دارم هزار شوق که بینم رقیب را در پیش گل مشاهده خار می کند چون رشک مضطرب نکند عندلیب را دانسته ام که عارضه عشق بی دواست بیهوده درد سر چه رسانم طبیب را امید نیست منقطع از وصل دوست لیک صبری نمانده است من ناشکیب را گفتم دل من از ذقنت قوتی گرفت خندید و گفت منفعت اینست سیب را از خوان وصل یار که فیضیست بی دریغ یارب نصیب بخش من بی نصیب را گفتم جان دهم بتو جانی نداشتم دادم فریب آن صنم دلفریب را جز کوی یار نیست فضولی مراد ما خاک وطن به از همه عالم غریب را فضولی بغدادی