صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۹۹۵: دارد از خط گل رخسار تو فرمان خدایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دارد از خط گل رخسار تو فرمان خدایی چون به فرمان خدا از همه کس دل نربایی؟ گرهی نیست دل ما که ازان زلف گشایی نقطه را هست به این بسمله پیوند خدایی من همان روز که دل را به سر زلف تو بستم دست در خون جگر شستم از امید رهایی چون نشد روز و شب ما ز تو یک بار منور زین چه حاصل که قمر طلعت و خورشید لقایی؟ نه به خود گوشه چشمی، نه به عشاق نگاهی هیچ کس نیست بپرسد ز تو ای شوخ کرایی من سرگشته حیران ز که پرسم خبرت را؟ چون نداری تو ز شوخی خبر از خود که کجایی پاکی دامن ما نیست کم از پرده عصمت گو بدانند حریفان که تو در خانه مایی بال پرواز ندارد نگه خاک نشینان ظلم بالاتر ازین نیست که بر بام برآیی قمری از طوق عبث می کند آغوش طرازی تو نه آن سرو روانی که به آغوش درآیی پیش چشمی که به غیر از تو مثالی نپذیرد حیف ازان روی نباشد که به آیینه نمایی؟ می شود ناف غزالان ختا دیده روزن در حریمی که تو آن زلف گرهگیر گشایی گفته بودی که به بالین تو آیم دم رفتن آمد اینک به لبم جان، نه بیایی نه بپایی! سالها خانه نشین گشت به امید تو صائب چه شود یک ره اگر از در انصاف درآیی؟ صائب تبریزی