صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۹۸۹: کشتی تن را شکستم یللی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کشتی تن را شکستم یللی از حجاب بحر رستم یللی از لباس خاک بیرون آمدم نقشها بر آب بستم یللی شبنم خود را به اقبال بلند بر گل خورشید بستم یللی بحر چون ماهی ز فیض پیچ و تاب همچو موج آمد به شستم یللی در کشاکش بودم از طول امل این کمان را زه گسستم یللی راستی چون تیر خضر راه شد از کمان چرخ جستم یللی کیست پیش راه من گیرد چو موج؟ بر میان دامن شکستم یللی قطره ام از انقلاب آسوده شد در دل گوهر نشستم یللی بر دل مجروح از صبح وطن مرهم کافور بستم یللی تا نهادم پای بیرون از خودی شد دو عالم زیردستم یللی از زمین تن براق بیخودی برد تا بزم الستم یللی پنبه کردم ریسمان خویش را از غم حلاج رستم یللی چون حباب این قصر بی بنیاد را یک نفس درهم شکستم یللی می خورد بر یکدگر بی اختیار چون کف دریا دو دستم یللی شیشه را بر طاق نسیان نه که من از دو چشم یار مستم یللی من همان مستم که در بزم الست شیشه ها بر چرخ بستم یللی کاسه خورشید و جام ماه را بر سر گردون شکستم یللی بت پرست از بت پرستی سیر شد من همان آدم پرستم یللی این غزل را صائب از فیض سعید بی تکلف نقش بستم یللی صائب تبریزی