صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۸۸۶: گرفته است مرا در میان تماشایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گرفته است مرا در میان تماشایی که در خیال نیاورده هیچ بینایی بر آستان تو دل از شکسته پایان است اگر چه می کشدم دیده هر نفس جایی همین نه بهر سلیمان کشیده اند بساط که هست در دل هر مور مجلس آرایی چسان ز کار تو غافل شوند بینایان؟ که هست جنبش هر موی کارفرمایی نمانده است ز اقبال عشق در دل من به غیر ترک تمنا دگر تمنایی کجاست جذبه توفیق دست ما گیرد؟ که می کشیم ز دنبال کاروان پایی خمش چو آب گهر می رویم تا دریا نچیده ایم به خود همچو سیل غوغایی سپهر سبزه خوابیده ای است در قدمش که دیده است به این رتبه سرو بالایی؟ به من ز جوش طرب همچو آب روشن شد که هست در دل پر خون من دلارایی مرا که پاره دل ماهپاره گردیده است نیایدم به نظر هیچ ماه سیمایی گران به سنگ ملامت شده است این مجنون فغان که نیست درین شهر طفل بینایی به جان رسیدم ازین شهر بند پروحشت جنون کجاست که خود را کشم به صحرایی به آفتاب جهانتاب کی رسد صائب؟ اگر چه در سر هر ذره هست سودایی صائب تبریزی