صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۸۶۹: ز عشق شد همه غم های بی شمار یکی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز عشق شد همه غم های بی شمار یکی یکی هزار شد چون شود هزار یکی ز آشکار و نهانی که می رسد به نظر نهان یکی است درین بزم و آشکار یکی دو برگ نیست موافق ز صنع رنگ آمیز اگر چه هست درین بوستان بهار یکی شرار در جگر سنگ چشم بینا یافت نشد گشاده شود چشم اعتبار یکی به هر دلی نکند درد و داغ عشق اقبال به داغ شه نرسد از دو صد شکار یکی ز رهروان که درین ره غبار گردیدند نخاست همچو من از خاک انتظار یکی ز اختیار، فضولی است گفتگو کردن به عالمی که بود صاحب اختیار یکی به هر چه چشم گشایی چو آب درگذرست درین ریاض بود سرو پایدار یکی به روزگار جوانی شکسته دل بودم خزان گلشن من بود با بهار یکی ز نامه ها که نوشتم به خون دل صائب مرا بس است اگر می رسد به یار یکی صائب تبریزی