صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۸۴۳: عیش فرش است در آن محفل روح افزایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عیش فرش است در آن محفل روح افزایی که فتد شیشه می جایی و ساقی جایی گرد کلفت ننشیند به جبین در بزمی که بود دست فشان سرو سهی بالایی مردمک مهر خموشی است نظربازان را در حریمی که نباشد نظر گویایی یوسف از قحط خریدار دل خود می خورد حسن مغرور تو می داشت اگر پروایی چشم ازان حسن جهانگیر چه ادراک کند؟ در حبابی چه قدر جلوه کند دریایی؟ در تماشای تو افتاد کلاه از سر چرخ خبر از خویش نداری چه قدر رعنایی سر خورشید درین راه به خاک افتاده است که به افتادگی سایه کند پروایی؟ کوه را ناله من سر به بیابان داده است نیست در دامن این دشت چو من شیدایی جلوه بیهده ضایع مکن ای باغ بهشت که من از گوشه دل یافته ام مائوایی تنگی خاک مرا بر سر آن می آرد کز غبار دل خود طرح کنم صحرایی عشرت روی زمین خانه به دوشان دارند جای رشک است بر آن کس که ندارد جایی هر کف خاک ز اسرار حقیقت لوحی است صائب از سرمه توفیق اگر بینایی صائب تبریزی