صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۸۲۳: نه چنان دانه دل سوخت ز سودای کسی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه چنان دانه دل سوخت ز سودای کسی که شود سبز ز آب رخ زیبای کسی آب ازان در قدم سرو به خاک افتاده است که ندارد خبر از قامت رعنای کسی خانه زادست سیه مستی صاحب نظران چون قدح چشم ندارند به صهبای کسی من گرفتم نکنم راز نهان را اظهار چه کنم آه به غمازی سیمای کسی؟ دعوی جلوه مستانه مکن ای شمشاد کاین قبایی است که زیباست به بالای کسی نه چنان شعله کشیده است که خاموش شود آتش شوق من از دامن صحرای کسی چه خیال است که از سینه دگر یاد کند دل هر کس رود از جا به تماشای کسی نه چنان گشت پریشان دل صد پاره من که مرا جمع کند زلف دلارای کسی سر به سر فاختگان حلقه بیرون درند سرکش افتاده ز بس سرو دلارای کسی سرمه در دیده انجم کشد از بیتابی مشت خاکسترم از آتش سودای کسی هر نفس می زنم آتش به جهان از غیرت که مبادا شکند خار تو در پای کسی از غم روی زمین تنگ نگردد صائب گرچه در سینه عاشق نبود جای کسی صائب تبریزی