صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۷۴۵: به ظاهر نیست عشق را اگر بر دست و پا بندی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به ظاهر نیست عشق را اگر بر دست و پا بندی به هر مو دارد از پاس وفاداری جدا بندی چنان دلبستگی دارم به اسباب گرفتاری که من آزاد گردم هر که بگشاید ز پابندی در جنت به رویش بی تکلف واکند رضوان گشاید هر که آن گل پیرهن را از قبا بندی مدان آزادگان را غافل از حال گرفتاران که از هر طوق قمری سرو را باشد جدابندی به دورانداز از رطل گرانسنگی مرا ساقی که بی آبی بود بر دست و پای آسیابندی ز شیرینی شدم قانع به شکرخواب درویشی به ظاهر گر نبستم بر شکر چون بوریا بندی مده از کف عنان جور بی باکانه ای ظالم که مظلومان نمی دارند بر دست دعا بندی چه سازد مهر خاموشی به سوز سینه عاشق؟ نگیرد پیش این سیلاب بی زنهار را بندی ز کار عشق هیهات است آرد عقل سر بیرون که هر موجی ازین دریا بود بر ناخدا بندی همان از ناله صائب می کنم آزاد دلها را به هر بندم گذارد عشق اگر چون نی جدا بندی صائب تبریزی