صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۷۱۸: جامه زرین نگردد جمع با سیمین تنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جامه زرین نگردد جمع با سیمین تنی یوسف از چه برنمی آید ز بی پیراهنی صبر چون بادام کن بر خشک مغزی های پوست جنگ دارد با زبان چرب نان روغنی گوشه چشمی ز غمخواران چو نبود غم بلاست اژدهایی می شود هر خار در بی سوزنی بی دهانی تیره دارد مشرب عیش مرا دود پیچیده است در این خانه از بی روزنی رونگردانند از شمشیر صاحب جوهران می کند موج خطر بر پشت دریا جوشنی از حنا بستن نگردد پای رفتارش گران هر که چون برگ خزان شد از گلستان رفتنی آدمی را چشم عبرت بین اگر باشد بس است آنچه آمد بر سر ابلیس از ما و منی عشق اگر داری جهان گو سر به سر زنجیر باش صاحب سوهان نیندیشد ز بند آهنی از سیه کاران حدیث تو به جرم دیگرست جامه خود را همان بهتر نشوید گلخنی اشک را در دیده روشندلان آرام نیست ذره می رقصد در آن روزن که باشد روشنی همت پیران گشاید کارهای سخت را رخنه در خارا کند تیر کمان صد منی بی لباسی دارد از زخم زبان ایمن مرا فارغم از داروگیر خار از بی دامنی برنمی دارم نظر از پشت پای خویشتن بس که دیدم صائب از نادیدگان نادیدنی صائب تبریزی