صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۶۳۳: زلفی که بر آن طرف بناگوش فتاده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زلفی که بر آن طرف بناگوش فتاده شامی است که با صبح هم آغوش فتاده پروانه پرسوخته شمع تجلی است خالی که بر آن عارض گلپوش فتاده از اشک تهی همچو در گوش نگردد چشمی که بر آن صبح بناگوش فتاده هر لحظه کند چاک ز خمیازه گریبان تا بوسه جدا زان لب می نوش فتاده بازآی که بی قامت رعنای تو دستم از کار ز خمیازه آغوش فتاده از خط نکنم ترک لب یار که این می تا ساغر آخر همه سرجوش فتاده سر بر تن من نیست ز آشفته دماغی زان دم که سبوی میم از دوش فتاده سرگرمی افلاک ز عشق است که بی عشق دیگی بود افلاک که از جوش فتاده سیلی است به دریای حقیقت شده واصل در پای خم آن مست که مدهوش فتاده در خامشی از نطق فزون نشأه توان یافت پر زور بود باده از جوش فتاده صائب چه زنم بر لب خود مهر خموشی؟ کز راز من دلشده سرپوش فتاده صائب تبریزی