صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۶۱۹: تا سبزه خط از لب جانان برآمده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا سبزه خط از لب جانان برآمده آه از نهاد چشمه حیوان برآمده عشق است نازپرور راحت، وگرنه حسن یوسف صفت به محنت زندان برآمده در بزم وصل، داغ تهی چشمی من است دلوی که خالی از چه کنعان برآمده داند که من ز دامن صحرا چه می کشم بر سنگ، پای هر که ز دامان برآمده آن غنچه را که من به نفس باز کرده ام صبح قیامتش ز گریبان برآمده ما بی توکلیم، وگرنه درین چمن رزق شکوفه از بن دندان برآمده چون سبزه ای که در قدم بید بشکند مژگان من به خواب پریشان برآمده از داغ عشق، جن و ملک را نصیب نیست این مه ز مشرق دل انسان برآمده کی درهم از دم خنک تیغ می شود؟ صائب به سردمهری دوران برآمده صائب تبریزی