صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۵۹۴: یارب آشفتگی زلف به دستارش ده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یارب آشفتگی زلف به دستارش ده چشم بیمار بگیر و دل بیمارش ده تا به ما خسته دلان بهتر ازین پردازد دلی از سنگ خدایا به پرستارش ده چاک چون صبح کن از عشق گریبانش را سر چو خورشید به هر کوچه و بازارش ده از تهیدستی حیرت زدگان بی خبرست دستش از کار ببر راه به گلزارش ده می برد سرکشی و ناز ز اندازه برون همچو سرو از گره خاطر خود بارش ده سرمه خواب ازان چشم سیه مست بشو شمع بالین ز دل و دیده بیدارش ده تا به خونابه کشان بهتر ازین پردازد چندی از خون جگر ساغر سرشارش ده تا مگر باخبر از صورت حالم گردد به کف آیینه ای از حیرت دیدارش ده آن بت سنگدل از پیچش ما بی خبرست پیچ و تابی به رگ و ریشه چو زنارش ده نیست از سنگ دلم، ورنه دعا می کردم کز نکویان به خود ای عشق سروکارش ده صائب این آن غزل مرشد روم است که گفت ای خداوند یکی یار جفاکارش ده صائب تبریزی