صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۵۷۱: در گلستان برگ عیش اندوختم بی فایده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در گلستان برگ عیش اندوختم بی فایده چون گل از جمعیت خود سوختم بی فایده کیمیای رستگاری بود در دست تهی من ز غفلت سیم و زر اندوختم بی فایده گشت از ترک ادب هر بی حیایی کامیاب من درین محفل ادب آموختم بی فایده گوهر مقصود در گنجینه دل فرش بود من درین دریا نفس را سوختم بی فایده نیست جز تسلیم ساحل عالم پرشور را من درین دریا شنا آموختم بی فایده ساده می بایست کردن دل ز هر نقشی که هست من دماغ از علم رسمی سوختم بی فایده نیست رقت در دل سر در هوایان یک شرر در حضور شمع خود را سوختم بی فایده از جواهر سرمه من دیده ای بینا نشد در ره کوران چراغ افروختم بی فایده نیست در آهن دلان پیوند نیکان را اثر سوزن خود را به عیسی دوختم بی فایده این جواب آن غزل صائب که می گوید حکیم عمرها علم و ادب آموختم بی فایده صائب تبریزی