صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۵۶۶: یارب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یارب از عرفان مرا پیمانه ای سرشار ده چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده هر سر موی حواس من به راهی می رود این پریشان سیر را در بزم وحدت بار ده در دل تنگم ز داغ عشق شمعی برفروز خانه تن را چراغی از دل بیدار ده مدتی شد تا ز سرمشق جنون افتاده ام سرخطی از نو به این مجنون بی پرگار ده نشأه پا در رکاب می ندارد اعتبار مستی دنباله داری همچو چشم یار ده در لباس تن پرستی پایکوبی مشکل است دامن جان را رهایی زین ته دیوار ده قسمت خاصان بود هر چند درد و داغ عشق عام کن این لطف را، بخشی به این افگار ده برنمی آید به حفظ جام، دست رعشه دار قوت بازوی توفیقی مرا در کار ده پیچ و تاب بی قراری رشته صد گوهرست گنج را از من بگیر و پیچ و تاب مار ده چار دیوار عناصر نیست میدان سماع رخصت جولان مرا در عالم انوار ده چند مالم سینه بر ریگ روان از تشنگی؟ شربت آبی به من زان تیغ بی زنهار ده مدتی گفتار بی کردار کردی مرحمت روزگاری هم به من کردار بی گفتار ده چند چون مرکز گره باشد کسی در یک مقام؟ پایی از آهن به این سرگشته چون پرگار ده شیوه ارباب همت نیست جود ناتمام رخصت دیدار دادی، طاقت دیدار ده کار را بی کارفرما پیش بردن مشکل است کارفرمایی به من از غیرت همکار ده سینه ای چون چنگ لبریز فغانم داده ای صددهن در ناله کردن همچو موسیقار ده بیش ازین مپسند صائب را به زندان خرد از بیابان ملک و تخت از دامن کهسار ده صائب تبریزی