صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۵۶۴: تا مه روی تو پرتو بر جهان انداخته
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا مه روی تو پرتو بر جهان انداخته پیش هر ویرانه گنج شایگان انداخته پنجه زورآوران فکر را اندیشه ات بر زمین عجز چون برگ خزان انداخته گوهر شهوار را در عهد شکرخند تو از دهن بیرون صدف چون استخوان انداخته خط ریحانت که نی در ناخن یاقوت کرد منشیان را چون قلم شق در بنان انداخته چون کف خونین به خاک راه خون لعل را از دهن در دور یاقوت تو کان انداخته صبح خیزان قیامت را نگاه گرم تو در غلط از فتنه آخر زمان انداخته اشتیاق حلقه گوش تو در صلب صدف در گهرها پیچ و تاب ریسمان انداخته کودک این بوم و بر را حاجت تعلیم نیست تا الف گفته است، ناوک بر نشان انداخته از دل صحرایی خود چشم تا پوشیده ام خویشتن را در فضای لامکان انداخته من کیم صائب که خلاق سخن در این مقام کلک معنی آفرین را از بنان انداخته صائب تبریزی