صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۵۶۰: چون به یاد شرم می افتم در اثنای نگاه
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون به یاد شرم می افتم در اثنای نگاه می زند غیرت ز مژگان تیشه بر پای نگاه تخته مشق خط شبرنگ یارب چون شود صفحه رویی که می ماند بر او جای نگاه حسرت جاوید را حیرت تلافی می کند برنمی آید به یک دیدن تمنای نگاه همچو آن سرچشمه کز کاوش فزونتر می شود بیش شد سامان حسن او ز یغمای نگاه اشک شبنم بوی گل را مانع پرواز نیست گریه نتواند نهادن بند بر پای نگاه این چه حسن عالم آشوب است کز نظاره اش می کنند از شوق سبقت بر هم اجزای گناه گر چه چشمش را ز بیماری دماغ ناز نیست بر سر کارست دایم کارفرمای نگاه از نگاه ما که در باغ تجلی محرم است رومگردان ای بهشت عالم آرای نگاه داغش از چشم غزالان می شود ناسورتر سر به صحرا داد هر کس را که سودای نگاه تا به گرد گلشن رخسار او گردیده است سر چو مژگان می نهم هر لحظه بر پای نگاه شرم در بیرون در چون حلقه می پیچد به خود در حریم حسن او صائب ز غوغای نگاه این جواب آن غزل صائب که می گوید رهی چون پری از دیده غایب شد در اثنای نگاه صائب تبریزی