صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۵۵۰: شد رعشه پیری پر و بال طلب تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شد رعشه پیری پر و بال طلب تو یک جو نشد افسرده ز کافور تب تو انگور شود غوره چو بسیار بماند شد غوره درین باغ ز مهلت عنب تو پیری که زدی آب بر آتش دگران را شد هیزم خشکی پی نار غضب تو عمرت شد و یک ساغر تبخال ندامت بر سر نکشید از کف افسوس لب تو در فکر سفر باش که هر موی سفیدی از غیب رسولی است برای طلب تو این یک دو نفس را ز سر درد برآور در غفلت اگر صرف شد اوقات شب تو غافل مشو ایام خزان از نفس سرد در خنده سرآمد چو بهار طرب تو شوخی مکن ای پیر که هر موی سفیدی شمشیر زبانی است برای ادب تو در هر چه شود صرف به جز آه حرام است چون صبح ز عمر این نفس منتخب تو گاهی به لگد، گاه به پهلو دهی آزار در مرگ و حیات است زمین در تعب تو پیری که ز اسباب وقارست بشر را مپسند که بی وقر شود از سبب تو هر لوح مزاری ز فرامشکده خاک دستی است برون آمده بهر طلب تو صائب به ادب باش که گردون ز حوادث صد دست برآورده برای ادب تو صائب تبریزی