صائب تبریزی
غزل 6001 - 6995
غزل شمارهٔ ۶۵۰۰: زهی گردون کف بی مغزی از دریای عاشق تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زهی گردون کف بی مغزی از دریای عاشق تو دو عالم یک گریبان چاک از سودای عشق تو ز شرم ناکسی چون اشک می غلطد به خاک و خون سر خورشید عالمتاب زیر پای عشق تو درین راه به دل نزدیک، گمراهی نمی باشد که جای سبزه خیزد خضر از صحرای عشق تو ز کوتاهی خجالت می کشد با آن رسایی ها قبای اطلس افلاک بر بالای عشق تو ز خورشید قیامت آب در چشمش نمی گردد دهد هر کس که چشمی آب از سیمای عشق تو شود هر پاره اش مهپاره ای دریانوردان را هر آن کشتی که گردد غرقه دریای عشق تو چو خورشید قیامت گرم می سازد جهانی را سر هر کس که گرددگرم از صهبای عشق تو به دل دارد چو عمر جاودان زخم نمایانی درین هنگامه خضر از تیغ استغنای عشق تو چه باشد دل، که کرد از شوخی این سقف معلق را مشبک همچو مجمر شعله رعنای عشق تو نمی گیرد به خود خاکسترش شیرازه محشر به هر خرمن که افتد برق بی پروای عشق تو به اسرار حقیقت چون لب منصور شد گویا لب جام از می منصوری مینای عشق تو فروغ مهر تابان ذره را در وجد می آرد وگرنه کیست صائب تا شود جویای عشق تو صائب تبریزی